المیراالمیرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

شیرینی زندگی

مهمان

نازنینم عشق مامانی از دیروز مهمان دارم سرم شلوغ فرصت ندارم درستو حسابی بیام وب واست مطلب بنویسم عزیز جون با عمه معصومه از لاهیجان اومدن دیشب حسابی دورت کرده بودن 1 ماه بود ندیده بودنت و چون بچی دگه تو خانواده نیست حسابی تحویلت میگیرن تا جمعه هستن از نظر اونا بزرگ شدی خانم شدی شیرین شدی مهمانم که داریم خواب نداری همش میخوای ببینی چه خبره حسابی واسه خودت برو بیای داری کارای میکنی شبیه پنگون به جلو مری به قول بابا جون بوکسو باد میکنی مامانی بعد میام عکساتو میزارم دددددوووووسسسسسسسسسستتتتتتتتت دارم  1 عالمه   ...
20 تير 1392

روز جمعه

سلام دوستای گلم مرسی که پیشمون میاید و نظر میزاری روی گل همتونو میبوسم مرسی از محبتاتون   مامانی این واکسنت خیلی منو خودتو اذیت کرد ١ شبانه روز تب کردی ولی خدارو شکر خوب شدی گلم از شیظونیات  بگم سر سفری ناهار با قاشق محکم ردی ١ بشقاب شکستی فدای سرت کم کم با لق لق  میشینی عزیزم ٥ شنبه شام مامان رادوین جون خاله رومینا شام خونمون بودن خوش گذشت با کلی فکر که فردا بریم کجا از تهران گری شمال گردی اخر شد جاده زرشک قزوین واسه نهارم کلی تصمیم از ابگوشت که خنده منو خاله رومینا شده بود تصمیم به جوجه شد صبح با زنگ خاله رومینا حرکت کردیم خیلی خوش گذشت ولی با شما کوچولو ها خیلی سخته من دوست داشتم برم شمال خیلی وقتم هست نرفتم ولی چون...
15 تير 1392

پایان 6 ماهگی

مامانی  7 ماهگیت مبارگ گل من الان دگه میتونی غذا بخوری ولی کم کم باید شروع کرد  غذارو نفس مامان امروز بوردمت واکسن زدم بهداشت گفت خوبه وزنت ولی دکتر گفت کمه بعد نوبت به غول بزرگ رسید واکسن خیلی خوشحال میخندیدی که امپول اومد 1 کوچولو گریه کردی دخمری من نذاشت درمانگاهو روسرش باهات حرف زدم اروم شدی الانم بهتری خوابیدی تب نداری خدارو شکر  دگه  واکسن نداری تا 1 سالگی داری روز به روز  شیرینو شیرینو شیرین تر میشی ولی نمیشه همی خاطراتو ثبت کرد ولی شیطونیاتم کم نیست وای به حالمون بزرگتر بشی باید حواسمون خیلی جمع باشه چند روز پیش سرت زیر  میز tv بود اونجا نمیدونم چه خبر بود 1 کوچولو میشینی بلا شدی شربتای تلخو...
10 تير 1392

دکتر

گل عزیز امروز بردمت دکتر خودت که متخصص تغذیم هست احساس کردم سرما داری گفتم ببرمت چون ٢ شنبه واکسن داری ولی خدارو شکر نداشتی ولی وزنت کم بود ٧.٣٠٠ بود ٤٠٠ کم داشتی برات برنامی غذای نوشت باید تا ماه دگه حتما ٨٠٠ گرم زیاد کنی مامانی برات غذای خوش مزه درست میکنه تا توپولو موپول مثل ١ دست گل بشی عزیز مادر بهت شربت اهن داد و مولتی ویتامین نفس مامانی عشق مامانی دوست دارم نفسم         ...
9 تير 1392

این روزها

سلام دخملی من هر روزداری شیرین ترو خوردنی تر میشی داره کم کم شیطونیات میزنه بیرون اشکال نداره باید شیطونی کن تا بزرگ بشی مامانی از این روزا بگم صبح ساعت ٨.٣٠ پا میشی مامانی میخواد بخوابه نمیزاری پاتو محکم میزنی به تشک تخت مامانیم  دگه پا میشه ولی بد از این که بازی میکنی شیر میخوری میگیری ساعت ١٠.٣٠ میخوابی باز پا میشی تا غروب که بابا جونی میاد باهات بازیی میکنه حسابی ١ روزایم با کالسکه میریم بیرون بیرونم خیلی دوست داری برگشتنیم میخوابی ١ شنبه رفتیم رزن همدان عروسی بابایی نیومد میخواست واسه نظارت درس بخونه بد نبود ولی خیلی خسته کننده بود اخرم عروسو ندیدیم از گرما با اقا جون اینا اومدیم خونه .. امروز رفتی زیر میز عسلی میخواستی زرافرو بند...
9 تير 1392

تب

مامانی امروز اصلا روز خوبی نبود مریض شده بودی تب داشتی منم خیلی ناراحت  میدیدم ناز خانمم زیاد نمیخنده بیحاله عصابم خورد بود بردمت دکتر تبت بود  ٣٨.٥ از سرما خوردگی نبود  شربت استامینوفن داد گفت پاشویت کنم اقای دکتر گفت داری دندونم در میاری وزنتم ٧٢٠٠ بود الان بهتری ولی کاملاخوب نشودی تو خوابم پا میشی ناراحتم نمیتونم زیاد بنوسم زود زود خوب بشو عشق من   ...
5 تير 1392

همین جوری

دختری من جدیدن هر کاری ما داریم انجام میدیم میخواد ازش سر در بیاره با نق نق ازمون میگیره دختری با استعداد مامان مامانی فدات بشه   در حال سنتور زدن با خاله جون   عکاس خانم خودش میاد کارای وبشو میکنه شبام خودش کتاب میخونه میخوابه ...
5 تير 1392

بدون عنوان

دختری من حالش خوب شد از ٥ شنبه دگه تب نکردی مامانی خیلی خیلی خیلی خوشحال شد ولی شبا الان ٣ شب با گریه پا میشی خدایا نه دختری منو نه هیچ بچهی مریض نکن واسه مامانا خیلی سخته الهی امین دیروز انتخابات بود دختر گلم قرار رییس جمهور جدید بیاد تو ٤ سال پیش مردم خیلی از نظر تحریم و گرانی فشار اومد امیدوارم زمان شما این طور نباشه ماهم دیشب رفتیم خونی خاله رومینا رادوین جونم واسه تولدش ١ کادوی کوچلو خرید بودم رادوین جونمم خوابش میومد و زود خوابید شمام که جدیدن تو تمام مهمانیا لج میگیری خوابت میاد نمیخوابی شب خیلی خوبی بود خاله رومینام رفته بود رای داده بود تا الانم رای با روحانی خاله جونم واسه دندونات ١ پماد بیحسی داده بود دستت درد نکنه خاله جونی...
5 تير 1392