المیراالمیرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

شیرینی زندگی

عیدانه

سلام دختر مامانی چهار شنبه سوریت مبارک عزیزم پارسال 3 ماه بودی و درک نمیکردی ولی امسال بزرگ تر شدی و تا اتیش میگفتم میخواستی بگی و میگفتی ایش ولی از اتیش نپریدیم از صدای ترقه خوشت نمیاد میترسی  ما هم دیدیم خونه تنهاییم سبزی پلو ماهمونو برداشتیم رفتیم خونی مامانی خوش گذشت دایی جونم برات فش فش اورده بود خیلی خوشت اومد   فردا راهی شمالیم بابایی میگه هفتی 2 عید بریم مسافرت شهرای اطراف اصفهان ولی من میگم تنهایی نمیچسبه باید 1 نفر پایه باشه باز معلوم نیست عیدو دوست دارم  امسال سال خوبی برای همه باشه و هیچ کسی ناراحتی نبینه الی مامانم بزرگتر بشه خانم تر بشه باهوش تر بشی   روزام با دختری میگذره از بازی گرفته تا همچی...
28 اسفند 1392

ما برگشتیم

سلام دو ستای عزیزم خوبید ماهم خوبیم خدارو شکر حالو هوای عیدو خرید شب عید به همه خوش میگذره  ما اومدیم بد از 2 ماه تاخیر با 1 عالمه خبر که هم خوبه هم بد  نداشتن خط تلفن  خیلی بد انقدر رفتم اومدم زنگ زدم تا خودشون کلافه شدن 2 ماهم هست که اومدیم خونی جدید خدارو شکر خوبه ولی با المیرا اسباب کشی خیلی سخت بود مثل موش تو هر سوراخ میرفت 2 3 بارم این ور اونور افتاد خدا مادر شوهرمو نگه داره خیلی کمک کرد دستش درد نکنه تو خونی جدید به لطف بابایی خوردی زمین از تاپ افتادی خدا بهت رحم کرد که میله نخود تو سرت ولی دهنت پر خون بود بمیرم برات  دوستای عزیزمم همون هفته اول اومدن با المیرا خیلی سخت  بود ولی خوش گذشت زیاد اردلا...
13 اسفند 1392

ما اومدیم بعد از 2 ماه

سلام دوستای عزیزم خوبید ماهم خوبیم مرسی از همیه کامنتاتون     اولین پارک بازی     اولین بیرون با مامانی اولن بیرون با پاهای کوچولوش عاشق رفتن در تمام کابینت حساس به این گل برای کندن تمام گلبرگاش   از لذت های الی در هنگام چای خوردن ما   فعلا بای ...
13 اسفند 1392

تولد

سلام دختر مامانی میدونم تنبل شدم ولی این روزا خیلی سرم شلوغ فکرمم مشغول سر خونه منو ببخش   2 روز دگه تولدت این روزا همش یاد پارسال میوفتم که تو تودلم بودی و روزی که با بابا جون بابای خودم رفتم بیمارستان به اومد این که درد ندارم میام خونه ولی پس از معاینه دکترت گفت که باید سزارین بشی جوجت 3/400 نمیشه طبیعی وقتی اومدم به بابام گفتم بغض گلومو گرفت به بابا اردلان زنگ زدم اونم ریلکس گفت 1 ساعت دگه میام منو بردن برای اماده شدن مامانای زیادی اماده بودن تا نی نیاشونو به اغوش بگیرن انگار همین دیروز بود وقتی با اسانسور بردنم بالا دکترم بود گفت نگران نباش دگه هیچ چیز نفهمیدم تا این که دکترم گفت خوبی گفتم دخترمم خوبه گفت اره  1 دختر ت...
9 دی 1392

عکس ناز خانومم

        اشکان پسرم که الی بهش حسودی میکنه     المیرا کارن خونه دوستم پریسا   اولین کرسی واولین یلدای المیرا خونی لیلا جون         عاشقتم ١ دونی من نفس من مممممممممممااااااااااچچچچچچچچچ       ...
3 دی 1392

اولین قدم

سلام دوستای گلم خوبید امیدوارم همتون خوب باشید مرسی از نظرای همتون شب یلداتونم مبارک دختر مامانم اولین گاماشو مثل چالی چاپلین بر میدارو با کون میخوره زمین ولی خودش خیلی ذوق میکنه همیشه گامای خوب برداری عزیزم  با تلفنم مثل بلبل دایی دایی حرف میزنه امروزم از میز ناهار خوری خورد با صورت زمین من دکه داشتم میموردم ولی خدارو شکر چیزی نشد چند روز پیشم دستش درد گرفته بود نمیتونست 4 دستو پا بره بمیرم براش شیطونه دگه شب یلدام نزدیکه ماهم واسه زن داداشم شب چله میبریم خدا شانس بده ولی لیلا جون دوستم مارو 1 روز زود تر دعوت کرده همیه دوستارو برای زیر کرسی رفتن و چای ذغالی خوردن شامم که جای خود داره مرسی لیلی جون تولد دختریم که افتاده وسط 2...
26 آذر 1392

اولین برف و سومین مروارید

وای وای وای هر چی نوشتم پرید سلام سلام صد تا سلام دوستای گلم امروز اولین برف پاییزی اومد با سرمای دیشب انتظارش بود و دخمری من پاشو رو اولین برف گذاشت اونم با ترسو تعجب پارسال المیرا کوچلو بود و برف زیادی نیومد صبح با زنگ من به بابا متوجه شدیم که داره برف میاد خالم اومدالمیرا شالو کولا کرد برد برف بازی ولی المیرا تا زمینو هوارو اونجوری دید ترسید و ١ کوچلو گریه کرد لوس دگه چی کنیم  اینم عکس الی مامان         سومین مروارید المیرام در اومد مبارک عزیزم ولی نمیدونم چرا این دندونات اینقدر سفت ولی خداشکر نه تب داری نه اسهال بزن به تخته مامانم مگه ما هیچ کدوم سر دندون اذیت نکردی...
14 آذر 1392

عکس

اینم عکسای دخمری مامان که 1 موس خراب کرده الان در تلاش دومیشم بگیره خراب کنه     عاشق کونترور با دکمه هاش بازی میکنه میکه ااااااااااااااااااااا       عاشق صندلی که از خاله جونش رسیده از بچکیاش     این کارام میکنه باهاش     قربون اون نشستنش                   با این که tv به دیوار زدم باز اون پشتی   از کاراش بکم که دالی موش بازی میکنه داد میزنی سرش جوابتو با داد میده ددد میگه بببا   ماماما&nbs...
11 آذر 1392

خرید خونه

سلام دوستای گلم خوبید من شرمنده تنبل شدم میدونم چه کنم که در گیرم مرسی مینا جون که بفکرم بودی ببببببببببوووسسسسس دوست جونم  دختر نازم امروز ١١ ماهگیت تمام شد مبارک تا ١ سالگیت چیزی نمونده عشق زندگیم ولی این ماه ٢ بار سرما خوردی با دارو خوردنت درگیرم به زور میخوری عزیزکم شیطونی نگو که بلا خانوم از دیوار راست بالا میری بزن به تخته کارای میکنی که ادم شاخ در میاره بگم از این که چرا نیومدم عاشورا که ١ هفته شمال بودم ١ خونم شمال داشتیم تو لاهیجان فروختم و اومدی دنبال خونه گشتیم وای که اینقدر گشتیم خسته شدیم ١ دونرو تا قلنامه هم رفتیم ولی قسمت نبود تا خر خرم تو قرض میرفتیم تا جمعه ١ خونه با شرایط کم تو قرض قلنامه کردیم امکاناتش خ...
10 آذر 1392

همه با هم

نمیدونم ار کجا بگم که خیلی تنبل شدم نمیا  یا از شیطونیای این خانم بگم داداشیم رفت سر بازی واسش اش درست کردیم خیلی زیاد ولی باز کم اومد این جمعه هم رفتیم بله برون دختر دایم خوش گذشت خوش بخت بشن بعد از اونجام رفتم خونه دوستم لیلا ساعت 1 شب رسیدیم اسرار که باید بیاید تا 3 بیدار بودیم خونشون میریم خیلی خوش میگذره 2 تاشونم مهربونن  دندونیم رفتم خونه مادر شوهرم شمال گرفتم خیلی خوب بود  دل ارام گفتم ولی نیومد دخمریمم سر سفری دندونی هم اینه برداشت هم گوشی دکترارو میخواد دکتر بشه   خدا بخواد تولد جبران میکنم مامان جون مامان خودم نیومده بود چون دایی اومده بود ماه محرمم فرداست عاشورم میریم شمال اخه هر سال غذا م...
13 آبان 1392