تولد
سلام دختر مامانی میدونم تنبل شدم ولی این روزا خیلی سرم شلوغ فکرمم مشغول سر خونه منو ببخش
2 روز دگه تولدت این روزا همش یاد پارسال میوفتم که تو تودلم بودی و روزی که با بابا جون بابای خودم رفتم بیمارستان به اومد این که درد ندارم میام خونه ولی پس از معاینه دکترت گفت که باید سزارین بشی جوجت 3/400 نمیشه طبیعی وقتی اومدم به بابام گفتم بغض گلومو گرفت به بابا اردلان زنگ زدم اونم ریلکس گفت 1 ساعت دگه میام منو بردن برای اماده شدن مامانای زیادی اماده بودن تا نی نیاشونو به اغوش بگیرن انگار همین دیروز بود وقتی با اسانسور بردنم بالا دکترم بود گفت نگران نباش دگه هیچ چیز نفهمیدم تا این که دکترم گفت خوبی گفتم دخترمم خوبه گفت اره 1 دختر تپل که همش باد بود وای اولین بار که اوردن گذاشتن روم تا شیر بخوری اون موقع حس مامان شدنم بیشتر شد وای چه روزی بود سخت بود ولی گذشت شب بیداری ترک سینه وایییی در کل دختری نبودی که اذیت کنی خداکنه همیشه همین طور باشی به پستونک عادت کردی خودت انداختی تو غدا خوردن لج نمیکنی و ...... خدارو شکر 10/10/91 همی خوبیا با قدمت اومد و این مطلبو بابای برای همه فرستاد
المیرای عزیزم تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو خلوت دل ما تو تقویما نوشتن تو این ماه وتو این روز از اسمون فرستاد خدا 1 ماه زیبا
ولی بعد 3 روز زردی گرفتی خیلی سخت بود خدایا هیچ کودکی راهی بیمارستان نشه ولی خدارو شکر 1 روز بیشتر نموندی
و الان داری 1 ساله میشی و عزیز خونی ما ومامانم اینا چون اونا خیلی میبیننت به مامانم میگم مامان این جوجم داره واسه خودش راه میره خدایا .تولدت مبارک نازنینم عشق مامان دختر من
تولدتم چون افتاده 28 صفر دیرتر میگیریم اگه خدا بخواد تو خونی جدید میگیریم با دوستامون
تولت مبارک عزیز مامانو بابا عاشقتیم
اولین عکس ناز خانوم