المیراالمیرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

شیرینی زندگی

مادر

کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید: ((میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم ؟)) خداوند پاسخ داد : (( از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او از تو نگهداری خواهد کرد )) اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برگردد یا نه : (( اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند )) خداوند لبخند زد : ((فرشته تو برایت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد ، تو عشق را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود )) کودک ادامه داد : (( من چ...
12 ارديبهشت 1392

واکسن

مامانی سه شنبه باید واکسن ٤ماهگی تو بزنی از الان ناراحتم   چی میشد     واکسن نبود بچهها درد نمیکشیدن شربت میدادن جاش اشکال نداره میزنی زود خوب میشی   ...
8 ارديبهشت 1392

اولین خاطرات

عزیز دلم وقتی فهمیدم تو تو وجودمی ازمایشگاه رفتم وقتی جواب مثبت شنیدم از خوشحالی به بابا جون گفتم با هم جشن گرفتیم چه روزی بودبعد از سونو گرافی فهمیدم ٧ هفتمه   اولین سونوگرافی   دختر نازنینم تمام لحظات با تو بودن شیرین پر خاطرست دورانی که تورو بار دار بودم منو اصلا اذیت نکردی قدیمیامگن بچه که میاد برکتشو میاره تو برکت زندگی ما بودی  بعد از 9 ماه انتظار تو اومدی بعد از این که از بیمارستان  اومدیم خیلیا اومدن دیدنت ولی بعد از 3 روز زردی گرفتید ما 2تای راهی بیمارستان شدیم   وقتی زردی داشتی       اینم عکسی که تو دستگاه بودی     ...
8 ارديبهشت 1392