المیراالمیرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

شیرینی زندگی

عکس

سودا المیرا در مسافرت هم بازی خوبی هستن     بدون ترس با مورچه دا بازی میکرد   برف 10 فروردین لاهیجان   13 بدر المیرا خانوم دوست پیدا کرده بود   ارایش دخمری جی جی دادن به عروسک مرسی دوستای عزیز از نگاهاتون     ...
10 ارديبهشت 1393

فروردین 93

سلام دوستای عزیز و المیرای مامان خوبید اومیدوارم سال جدید خوب بوده باشه   واسه ما که سال نو خوب بود خدارو شکر عیدم تموم شد خوب بود مسافرت ماهم که شمال با هیچ جا عوضش نمیکنم با اون برف بهاریش که همرو سوپرایز و مسافرارو  اسیر تعطیلات که میشه دوست ندارم جز شمال جایی برم مسافرتم با المیرا سخته 1 روز و تعطیلات رفتیم شهسوار با دختر خالم المیرا از اول سفر تا اخر سفر جی جی جی جی دگه دیوانه شده بودم ولی خوب بود امسالم امید دارم سال خوبی باشه   این روزا درگیر جشن داداشمم که 4 اردیبهشته لباس ارایشگاه اتلییه همه وهمه 2 اردیبهشت جشن عقد من بود سال 85 3 اردیبهشت سال 40 تولد بابام و جشن داداشم 4 اردیبهشت93 همه با ه...
7 ارديبهشت 1393

عیدانه

سلام دختر مامانی چهار شنبه سوریت مبارک عزیزم پارسال 3 ماه بودی و درک نمیکردی ولی امسال بزرگ تر شدی و تا اتیش میگفتم میخواستی بگی و میگفتی ایش ولی از اتیش نپریدیم از صدای ترقه خوشت نمیاد میترسی  ما هم دیدیم خونه تنهاییم سبزی پلو ماهمونو برداشتیم رفتیم خونی مامانی خوش گذشت دایی جونم برات فش فش اورده بود خیلی خوشت اومد   فردا راهی شمالیم بابایی میگه هفتی 2 عید بریم مسافرت شهرای اطراف اصفهان ولی من میگم تنهایی نمیچسبه باید 1 نفر پایه باشه باز معلوم نیست عیدو دوست دارم  امسال سال خوبی برای همه باشه و هیچ کسی ناراحتی نبینه الی مامانم بزرگتر بشه خانم تر بشه باهوش تر بشی   روزام با دختری میگذره از بازی گرفته تا همچی...
28 اسفند 1392

ما برگشتیم

سلام دو ستای عزیزم خوبید ماهم خوبیم خدارو شکر حالو هوای عیدو خرید شب عید به همه خوش میگذره  ما اومدیم بد از 2 ماه تاخیر با 1 عالمه خبر که هم خوبه هم بد  نداشتن خط تلفن  خیلی بد انقدر رفتم اومدم زنگ زدم تا خودشون کلافه شدن 2 ماهم هست که اومدیم خونی جدید خدارو شکر خوبه ولی با المیرا اسباب کشی خیلی سخت بود مثل موش تو هر سوراخ میرفت 2 3 بارم این ور اونور افتاد خدا مادر شوهرمو نگه داره خیلی کمک کرد دستش درد نکنه تو خونی جدید به لطف بابایی خوردی زمین از تاپ افتادی خدا بهت رحم کرد که میله نخود تو سرت ولی دهنت پر خون بود بمیرم برات  دوستای عزیزمم همون هفته اول اومدن با المیرا خیلی سخت  بود ولی خوش گذشت زیاد اردلا...
13 اسفند 1392

ما اومدیم بعد از 2 ماه

سلام دوستای عزیزم خوبید ماهم خوبیم مرسی از همیه کامنتاتون     اولین پارک بازی     اولین بیرون با مامانی اولن بیرون با پاهای کوچولوش عاشق رفتن در تمام کابینت حساس به این گل برای کندن تمام گلبرگاش   از لذت های الی در هنگام چای خوردن ما   فعلا بای ...
13 اسفند 1392

تولد

سلام دختر مامانی میدونم تنبل شدم ولی این روزا خیلی سرم شلوغ فکرمم مشغول سر خونه منو ببخش   2 روز دگه تولدت این روزا همش یاد پارسال میوفتم که تو تودلم بودی و روزی که با بابا جون بابای خودم رفتم بیمارستان به اومد این که درد ندارم میام خونه ولی پس از معاینه دکترت گفت که باید سزارین بشی جوجت 3/400 نمیشه طبیعی وقتی اومدم به بابام گفتم بغض گلومو گرفت به بابا اردلان زنگ زدم اونم ریلکس گفت 1 ساعت دگه میام منو بردن برای اماده شدن مامانای زیادی اماده بودن تا نی نیاشونو به اغوش بگیرن انگار همین دیروز بود وقتی با اسانسور بردنم بالا دکترم بود گفت نگران نباش دگه هیچ چیز نفهمیدم تا این که دکترم گفت خوبی گفتم دخترمم خوبه گفت اره  1 دختر ت...
9 دی 1392

عکس ناز خانومم

        اشکان پسرم که الی بهش حسودی میکنه     المیرا کارن خونه دوستم پریسا   اولین کرسی واولین یلدای المیرا خونی لیلا جون         عاشقتم ١ دونی من نفس من مممممممممممااااااااااچچچچچچچچچ       ...
3 دی 1392