شمال
سلام عزیز مادر مامانی چند روزی سرش شلوغ داره خونه تکونی میکنه مادر جون اینام همین طور ١ اشفته بازاری که شمام واسه خودت که صفا میکن کاملا الان ٢ هفتس ٤ دستو پا میری دگه همه جا میتونی بری شیطونیم که نگو عکساشو میزارم رو پاهات کامل وای میستی پله ها رو بالا میری و ١ جوری پایین میای مراقب خودت هستی مامانی برات بمیره که چقدر سرت این ور اون ور خورده بای بای میکنی میگم المیرا بیا پیش مامانی از اتاق میای
تو این شلوغیا م مهمون اومد ٢ روز با رومینا اینا رفتیم شمال جای همی دوستا خالی خوش گذشت ولی با این جوجوها ١ کوچولو سخت بود ١ شنبه شب رفتیم ویلای باباجون بدون هماهنگی را اوفتادیم لباسای شما خانومیم خیس کارای بابایی دگه چه میشه کرد از دریا تا جنگلو گشتیم هوام ١ کوچولو گرم ولی رطوبت زیاد بود رادوین جونم بود و با دریا حسابی خوش میگذروند
میخوام ببرمت بهداشت وقت نمیشه هی امروزو فردا میکنم تا بیدار میشم بیام سوپ درست کنم واست وووووو................... کارامو انجام بدم میبینم وقت بهداشت تمام شده اخر هفته دگه میخام برم لاهیجان ١ کم خستگیم بر طرف بشه
چه قشنگ ارایش میکنم
خوردن کاغذ یاد گرفتی
سفر و خواب بودن شما و رادوین
لباسای خیس دخمری نازم
مامانی برات بمیره نازنینم
عاشق شن بازی
خسته شدن شما در اخر سفر