نازنینم
سلام دوستای عزیزم ١٢ روز نیومدم و وب المیرا جونمو اپ نکردم دخمریم شیطون شده و فرصت نمیشه تا میام خونرو تمیز کنم میبینم المیرا تمام شیشه هارو با دستای نازنینش دوباره لک کرده اسباب بازی رو زمین خسته میشم ولی باز شیرینه خوبیش اینه مامانم اینا بالان با هم میریم با هم میایم نهارم که همش خونی مامانی هستیم تا میگم المیرا نکن واسم دستو نانای میکن میدونی چه جوری گول بزنی دردسرای زندگیم که اینقدر زیاد ادم خودشو فراموش میکنه المیرا جونمم بردم بهداشت همچی خوب بود تا ١٠/١٠ بریم واسه واکسن ١ سالگی ولی چه زود میگزره روزای گه استرس زایمان داشتم تو طبیعی سزارین گیر کرده بودم شبا از استرس خوابم نمیبرد ولی گذشت چه زود میگذره لحظه ها و دخمریم الان٢ ماه دگه ١ ساله میشه هته پیش جشن عقد پسر خالم بود پس از مدتها دختر خاله ها دختر دایی ها دور هم جمع شدیم خیلی خوش گذشت اخر شبم همه رفتم ما چون راهمون دور بود رفتیم خونه دختر خالم ولی همسری باز دندون دردش اونجا گرفتش این هفته میخواست مهمون بیاد ولی نیومدن اقا مهدی ناظر دل ارا جون قرار هفته دگه بیان مامانم اینام رفتن امروز بانه با ١ عالمه سوغاتی بر میگردن زنگ زدم مگن تا الان واسه المیرا خریدیم دخمریمم مثل فر فر پله هارو با لا پایین میره ولی من پشتش هستما عاشق این که بره حمام بشینه بازی کنه اونم تو تاریکی از اسباب بازی های پشمالو میترسه امروز دیدم صدای گریه الکی المیرا میاد رفتم دیدم دم در نشسته پرز فرش گوله شده با باد اینور اونور میشه دخمریمم ترسیده سریع برداشتمش اروم شد یخچال و ماشین لباس شویی از دستش اسیرن در یخچال باز بشه مثل فز فز میرسونه خودشو از دندونم که خبری نیست میگن که اشکال نداره راستی از سشوار و جاروبرقی میترسی تا خاموشن باهاشون بازی میگنی مرسی از دوستای گلم که بهم سر میزنن
یک حمام طولانی و لبو شدن دخمری
از پوست کردن پیاز خوشت میاد اینم از جاش برداشتیم
این در اخر درخت البالو حیاط تو پاییز شکوفه زده