حالو هوای ما
سلام دوستای عزیزم این روزا کم میام نت خیلی بد شده ت١٥٤چانییشلتننمککنذییاکگگ تا میام المیرا این کارو میکنه نمیزار من نزدیک بشم اینم از نوشتهاش هفته پیش مهمون داشتم دل ارا و عمو مهدی ناظر بودن خوش گذشت شب که اقایون رفتن استخر ما خانوما با مامانمو مهسا داداشم نشستیم به حرف روزم بعد از ساعت ١٠ زدیم بیرون تا ٣ مهمونا ازگشنگی موردن سکوت بودن تو ماشین در کل خوب بود داداشم دار میره سربازی ١ ابان این وستام میگه من زن میخوام بابامم موافقت کرد همدیگرو میشناختن خلاصه ما رفتیم من مامانو بابام رفتیم اشنایی با خانواده خانوادی خوبی هستن ١ دختر ١ پسر سارام که عروسمون باشه داره حقوق میخونه بعد از چند روز مامان بابای سارا اومدن خونمون ٣ شنبه هم با داماد رفتیم خاستگاری به همین راحتی همه چی جور شد میگن باید قسمت باشه قسمت خودش جور کرد حالا منتظر جواب ازمایشم تا این ٢ ماه اموزشی صیغه باشن بعد عقد کنن پسر خالم ازدواج کرد همه ١ کی ١کی دارن ازدواج میکنن دختر دایمم هفته دگه داره بله برون میگیره منم خواهر شوهر شدم بگم از دختری که نمیدونم دندونکشو چی کنم سر همه شلوغ ماهم نمیدونیم چی کنم ٢ مرواریدشم داره میاد بیرو ن نیومد الان همه باهم داره میاد تمام خونرو با شیطونی اباد کرده نازنینم از بس سرش خورد اینور اونور که من دارم دغ میکنم نمیدونم چی کنم سر از همچی میخواد در بیاره با تلفن حرف میزنم یاد گرفته الو میکنه هر چی دستش باشه تلفن حساب میکنه این چند روزم منو بابایی دخمری هر ٣ سرما خوردیم از بابایی گرفتیم و هر ٣ راهی دکتر شدیم وقت نمیکنم جایی برم تا میرم خونه کسی المیرا همی جا رو بهم میریزه خونه خودمو مامانم راحتم این چند مدت سرم شلوغ شرمنده دیر به دیر میام به میام عکس میزارم زیاد
مرسی دوستای گلم اومدید دندون المیرارو تبریک گفتید روی ماه نی نیاتونو میبوسم بوس