تعطیلات خرداد
دختر گلم چند وقتی بود مطلب ننوشته بودم وقت نشود از وقتی از خونی خاله سمیرا اومدم تا میام رو پام بزارمت گریه میکنی خاله سمیرا میگفت داری دندون در میاری مامانی میگه نه نمیدونم شاید بی تابیات واسه دندونه...... هفته پیش تعطیلات ١٥ خرداد بود میخواستیم با خاله سمیرا بریم شمال بریم بگردیم ولی واسشون کار پیش اومد خاله رومینام رفتن تهران گردی ترافیکم بود نیومدن خلاصه ما تنهای رفتیم شمال خونه عزیز جون(مادر شوهرم) ماهی ١ بار میریم بابایم که عاشق گشتو گذاره مثل همیشه رفتم به گردش من شما گل دختر بابا اقا جون رفتیم بابای خودم اونجا خونه دارن بعد از ١ روز بابا جون ٤ شنبه اومد نهار رفتیم پیش عزیز جون ولی من ناراحت بودم اخه خاله مهسا که تو خیلی دوسش داری وقتی میبینیش دستو پا میزنی نیومد ولی پنج شنبه مادر جون مراسم سالگرد داشتن اومد ماهم با هم رفتیم گردش جای همتون خالی ولی دگه هوا کم کم شرجی شده
اینم از عکسای شمال
خونی بابا جونی از راست ارتین خاله جون علی کوچولو
بابا جونی عاشقتیم بابایمهربونم
اینم خاله جونی دور استخر لاهیجان
دختری داره اب بازی میکنه منم میگم سرما میخوره کو گوش شنوا
عمه جون خاله جون اینجام ییلاق سیاهکل دیلمان یک جای خوش اب و هوا
تابستونه دیگه باید رفت دشتو دمن نمیشه خونه موند